از آقای ریگان بشنو! تا چشم ترامپ بترکه

از آقای ریگان بشنو! تا چشم ترامپ بترکه

از سخنرانی های بزرگان این عرصه گرفته تا نوآوری های موسسات فرهنگی و هنری ای که دعوی مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی دارند، در اندک زمانی کارکردی طنزآمیز پیدا می کنند. آخرین شاهکار ما در عرصه سیاست خارجی شعار درخشان: «صل علی سه ترکه، چشمای ترامپ بترکه» است. چیز بدی هم نیست. بیان صادقانه و صمیمانه یکی از همان طبقات فرودستی است که بار اصلی انقلاب تا به امروز روی دوش آن ها بوده و هست و ما فقط آن ها را در شعارهایمان تکریم کرده ایم. همان هایی که روزگاری قرار بود یک مویشان به همه زندگی کاخ نشینان بیرزد اما نه تنها چنین نشد بلکه روز به روز دستانشان تهی تر شد و جامه هایشان فرسوده تر، تا ما هم چنان شعار بدهیم و آن ها هم چنان فقیرتر و فقیرتر شوند. قسمت غمبارتر ماجرا آن جاست که این طبقه را به حال خود رها نمی کنیم. به آن ها محتاجیم. دست کم برای شرکت در راهپیمایی ها و شعارهای حماسی.

روزگاری قرار بود با نهضتی عظیم همه آن ها را از نعمت سواد و دانش بهره مند سازیم اما بعد دیدیم اصلا این چه کاری است. آن ها بهتر است با همین میزان سواد و دانش و همین هیئت و هیبت در شمار مدافعان ارزش های فراموش شده باقی بمانند و اگر خبط و خطایی سهوی از آنان سر زد به جای تصحیح آن و یا تلاش برای بهتر شدنشان رسانه هایمان راگسیل کنیم تا عیب را به حسن بدل کنند و کلاغ را به جای قناری به خلق الله قالب. و مگر پیشتر چنین نکردیم؟ تا قدس رو پس نگیریم آروم نمی گیگیریم، را به یاد دارید؟ نه تنها کوتاه نیامدیم، نه تنها سعی کردیم به روی خودمان نیاوریم، بلکه کمپین راه انداختیم و سعی کردیم به همگان بقبولانیم درستش همین نمی گیگیریم است نه چیز دیگر. و مگر حضرت مولانا نبود که جهت رعایت حال آن عزیز که روزی قفل را قلف تلفظ کرد دیگر به قفل می گفت قلف؟ مگر ما از مولانا چه کم داریم؟ تازه زیاد هم داریم. مولانا اهل مدارا و تساهل و تسامح بود اما ما آمریکا ستیزیم و از این حیث بر تمامی عرفای قبل و بعد از خود برتری داریم. بله، با همین توجیهات و تعبیرات من درآوردی است که از سخنرانی های پُر طنین و با صلابت شهید بهشتی که وقتی می خواست رئیس جمهور آمریکا را خطاب قرار دهد- آن هم در کوران حوادث تند و تیز انقلابی- از ادب و متانت خارج نمی شد، می رسیم به وضعیت تراژدی کمدی کنونی. شهید بهشتی در آخرین روزهای سال 59 این حرف ها را زده است. درست در اوج تنش هایی که هر لحظه ممکن است به جنگ و درگیری علنی ختم شود:
«آقای ریگان! بشنو . این فریاد خشمگینانه ملت ما را ببین . آیا نمی شنوی که این ملت هنوز با همان شکوه . با همان خروش . که در ماه های نیمه دوم سال 57. مرگ بر آمریکا را سر داد امروز هم با همان خروش و با همان قهرمانی فریاد دارد که مرگ بر آمریکا و مرگ بر سازشکار».

و حالا از آن دیسیپلین و وقار رسیده ایم به «چشمای ترامپ بترکه». گفتم که با این ادبیات صمیمانه و صادقانه آن خانم که درد و بلایش بخورد توی سر همه کاسبان تحریم و دین فروشان و آمریکاستیزان قلابی، هیچ مشکلی ندارم اما وقتی یک رسانه سعی می کند این ادبیات را جایگزین ادبیات یک آدم حسابی کند و روز به روز فاصله اش را با آدم های درست و درمان حوزه سیاست بیشتر کند، فکر می کنم باید قضیه را جدی تر گرفت. یعنی اگر این ادبیات صرفا مختص این خانم بود شاید اصلا نوشتن این یادداشت هم ضرورتی نداشت اما وقتی می بینی که فلان تریبون دار رسمی هم به جای بیل کلینتون می گوید: بیل کلنگ، باید نگران شد. به عمد از سال های قبل مثال زدم تا بگویم این ابتذال سال هاست که دارد توسط یک گروه متحدالشکل و بی دیسیپلین تحت لوای انقلابی گری ترویج می شود. ادبیات شهید بهشتی و کسانی که به او تأسی می کنند حذف می شود تا جا برای لمپن ها باز شود. همه داستان همین است.    

از آقای ریگان بشنو! تا چشم ترامپ بترکه

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "از آقای ریگان بشنو! تا چشم ترامپ بترکه" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "از آقای ریگان بشنو! تا چشم ترامپ بترکه"، کلیک کنید.